سرلشگر پابرهنه
یارب الحسین
از ساختمون عملیات که اومدیم بیرون راننده منتظر ما بود اما عباس بهش گفت :" ما پیاده میایم . شما بقیه بچه ها رو برسون" دنبالش راه افتادم. جلوتر که رفتیم صدای جمعیت عزادار شنیده می شد. عباس گفت :" بریم طرف دسته عزادار"
به خودم اومدم که دیدم عباس کنارم نیست.پشت سر من نشسته بود روی زمین. داشت پوتین ها و جوراب هاشو در می آورد. بند پوتین هاش رو به هم گره زد و آویزیونشون کرد به گردنش. شد حرّ امام حسین(علیه السلام).رفت وسط جمعیت شروع کرد به نوحه خواندن . جمعیت هم سینه زنان و زنجیر زنان راه افتاد به طرف مسجد پایگاه. تا اون روز فرمانده پایگاهی رو این طور ندیده بودم عزاداری کنه. پای برهنه بین سربازان و پرسنل ، بدون اینکه کسی بشناسدش...
صحبت از شهید عبای باباییه.فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران.
ایشالله با ابی عبدلله محشور باشن.برای شادی روح بزرگش اللهم صلّ علی محمد و آل محمد
برگرفته از کتاب خط عاشقی/اثر حاج حسین کاجی/انتشارات ناظرین